مسافراتوبوس

دنیای شادی

جوک .دل نوشته.طنزوسرگرمی.شعر.

مسافراتوبوس

یه روزداشتم بااتوبوس ازمسافرت برمی گشتم.هیچی دیگه تواتوبوس نشسته بودم یهودیدم یه بچه ۶ـ۵ساله یه شکلات وهی می گرفت طرف من هی می کشید طرف خودش منم این وسط بی مزه بازیم گل کردکمین کردم تابچه شکلات واورد طرفم پریدم یه گاز بزرگ ازشکلات زدم بچه که توبغل مامانش نشسته بود شروع کرد به عصبانیت نگاه کردن اومد گریه کنه که مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.آقاماهم ازخجالت داشتیم آب می شدیم.

جای اصلی داستان مونده گوش کنین همینطور که روصندلی نشسته بودم یهو دلم بهم پیچیدبه راننده گفتم آقانگه دار من برم wcگفت منظورت دستشویی دیگه گفتم آره می شه نگه داری.خلاصه یه ربع نگذشت دوباره همون وضعیت...دوباره رفتم wc...آقا سومین بارکه رفتم  پیش راننده تاازش اجازه wcبگیرم مسافرابدجوری داشتن بهم چپ  چپ  نگام می کردن آقا این دفعه با تمام توانم خودمو نگه داشته بودم دیدم نمی شه رفتم پیش راننده اومدم حرف بزنم راننده گفت برو بشین تو مارومسخره کردی...

 نشستم روصندلیم ازمامان بچه سوال کردم ببخشید این شکلاته چی بود.گفت:این بچه یبوست داره ماروی شکلات مسهل میمالیم می دیم این بچه بخوره.با خجالت گفتم میشه یکی هم به من بدیدآقا یکی ازکیفش دراورد دادا به من .منم گرفتمش رفتم بغل راننده باصرار زیادبه راننده گفتم که الا وبلا باید بخوریش آقا راننده دید چاره ای نداره یه گاز زدمنم باخیال راحت رفتم نشستم سرجام ده دقیقه نگذشته بود که راننده ماشین ونگه داشت رفت بیرون منم باهاش رفتم و خوش حال ازاین همه نبوغم...یه ربع بعد دوباره اتوبوس ونگه داشتن ازم سوال کرداین چی بوددادی به ماگفتم آقا دستم به دامنت منم ازایناخوردم.کارهمین شکلات بود.شمادرکم نمی کردین!!!!خلاصه ازاون لحظه راننده هریه ربع نگه می داشت می گفت:جوون بیا بریم!!!!!!!!!!!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,

] [ 13:36 ] [ آرش ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ،